349
بندر بستانو، روستایی از توابع بخش کوشکنار شهرستان پارسیان در استان هرمزگان ایران است.این روستای بندری که در جنوب شهرستان پارسیان قرار دارد ، اولین رو...
بندر بستانو، روستایی از توابع بخش کوشکنار شهرستان پارسیان در استان هرمزگان ایران است.این روستای بندری که در جنوب شهرستان پارسیان قرار دارد ، اولین روستا از مجموع چهار روستای ساحلی این شهرستان می باشد که از نظر اقتصادی و گردشگری بسیار حائز اهمیت است .آب و هوای این روستا گرم و همراه با رطوبت می باشد اما نسبت به دیگر نقاط استان معتدلتر می باشد . در طی سالهای اخیر با توجه مسئولین به این بندرگاه تاریخی و همچنین کمک نیکوکاران این روستا دچار تغییرات وسیعی شده است و از امکانات متعددی برخوردار گشته است.
این روستا از شمال به شهرستان پارسیان، از غرب به اسکله جواد لائمه ، از شرق به بندر زیارت و از جنوب نیز به خلیج نیلگون پارس منتهی می گردد .
به دلیل همجوار بودن این روستا به خلیج نیلگون پارس از ابتدا این روستا به عنوان یک بندرگاه صیادی تشکیل شد و همواره شغل مردم این روستا صیادی بوده و هست . در منابعی ذکر شده که در برهی از زمان مردم این روستا به کار کشاورزی نیز مشغول بوده اند که البته آثار آن تاکنون باقی مانده است .
این بندرگاه دارای غذاهای ویژه ای است که از میان آنها می توان به قلیه ماهی ، حلیم ، مجبوس ، خم فروش ، گیویده ، حلوا و لقیمات اشاره کرد .
این روستا به دلیل نزدیکی به دریا از پوشش گیاهی خشکی برخوردار می باشد . پوشش گیاهی این بندرگاه بیشتر شامل درختان :نخل ، لیمو ، زیتون، لوز ، انجیر معابد ، کهور و انجیر می باشد .
این روستا در دهستان بهدشت قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۵، جمعیت آن ۷۴۸ نفر (۲۰۸خانوار) بودهاست.
سه شنبه, 25 بهمن 1401
سلام پیشنهاد میکنم به روستای بستانو پارسیان نرید سه شنبه ۲۴بهمن شب تو جاده تو این روستا به پمپ بنزین رسیدیم وخواستیم بخوابیم ساعت سه شب بود یهویی تو سرویس بهداشتی پمپ بنزین تو سقف یه پلنگ دیدیم قهو ه ای تیره که از کمر به پایین نداشت و تو سقف سرویس میخزید شوهرم سوار ماشین شد گفت بریم گفتم چرا گفت بعد میگم ماشین از در سرویس حرکت داد اومد دور بزنه دیدم یه پلنک که از کمر به پایین نداشت از کنار ماشینمون رد شد من جیغ کشیدم شوهرم با سرعت تمام از اون منطقه خارج شد شوهرم پرسید چه دیدی یکسره گریه میکردم وقتی گفتم گفتش آره منم تو سقف سرویس دیدمش واینکه سگها یکسره به طرف ماشین نگاه میکردن وپارس میکردن صبح که به شهرمون رسیدیم نصف طرف ماشین از سمت شاگرد پر از خون بود دیگع تا عمر دارم از این مسیر نه مسافرت میرم نه توقف میکنم