چقربش قارداش

422

چقربش قارداش

چقربش قارداش، روستایی است از توابع بخش گالیکش شهرستان مینودشت در استان گلستان ایران. آبشار چقر در فاصله ۱۲ کیلومتری شرق گالیکش و پنج کیلومتری ج...

با سلام خدمت شما بیننده گرامی ! اطلاعات نمایشی در زیر از ویکی پدیا جمع آوری شده و ممکن است قدیمی یا صحیح نباشند. لطفا با نشر صحیح اطلاعات ما را یاری کنید.

معرفی روستای چقربش قارداش

چقربش قارداش

چقربش قارداش، روستایی است از توابع بخش گالیکش شهرستان مینودشت در استان گلستان ایران.

آبشار چقر در فاصله ۱۲ کیلومتری شرق گالیکش و پنج کیلومتری جنوب روستای چقربش قارداش در نقطه‌ای سخت‌گذر قرار دارد. ارتفاع این آبشار حدود ۳۰ متر و آبدهی معادل ۱۰ رنچ در دره‌ای سرسبز دارای درختان بلوط و ممرز قرار دارد.

جمعیت

این روستا در دهستان قراولان قرار داشته و بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵ جمعیت آن ۱٬۱۶۱ نفر (۲۸۱ خانوار) بوده است.

برنامه حمله خیوه‌ای‌ها به چقربش قارداش

قربان‌گلدی سعدی نویسنده مجله «خاطره‌های من» در نوشتاری در سال ۱۳۵۳ خورشیدی مورد برنامه حمله خیوه‌ای‌ها به روستای چقربش قارداش چنین می‌نویسد:

«از دیگر خاطره‌هایم مربوط به عده‌ای از مهاجرین خیوه‌ای است که در منطقه ما خیال غارت داشته‌اند.

یکروز که در گنبد کاوس بودم گوکی صوفی یکی از تجار گنبد که شنیده بود من در گنبد هستم، به دنبال من آدم فرستاده بود وقتیکه به حضورش رسیدم سلام داد و او جواب سلام مرا داد و پرسید آیا تو پس کردی‌ملا هستی؟ جواب دادم آری.

سپس مرا به پشت دکان و جایی که شخص ثالثی سخنان او را نشنود برد و گفت عده‌ای از خیوه‌ای‌ها خیال دارند به آبادی شما و حاجی سیدی و حاجی اراز محمد خان حمله نماینده و پس از غارت این آبادی‌ها همان شب این منطقه را ترک نمایند و تو اکنون بدون تلف کردن وقت برو و این خبر را به پدرت برسان تا آنان آماده این خطر باشند و نباید بین راه یا در گنبد درباره این موضوع با کسی سخن بگویی. من بمحض شنیدن این خبر کارهای خود را در گنبد ناتمام گذاشته به سوی چاقربش قارداش یعنی آبادی خودمان، شتافتم وقتیکه به چاقربش قارداش رسیدم متوجه شدم که پدرم به مینودشت رفته‌اند و برادرم فرامان در آبادی بود. موضوع را با او در میان گذاشتم و چون معلوم نبود که پدرم کی از مینودشت برمیگردد، چاره را در این دیدیم که به مینودشت رفته پدر را هم دیده موضوع را با نایب صادق خان در میان بگذاریم. اما او در آنجا نبود و ما به حسابدار او که آقای شرر نام داشت گفتیم و یادداشتی درباره آن موضوع برای نایب صادق خان نوشته به آقای شرر دادیم تا بمحض رسیدن، آن را به وی بدهد. فردای آنروز نایب صادق خان آمد و پس از اطلاع از موضوع، نایب حسنخان را از کلاله خواست.

در آن موقع خیوه‌ای‌ها تفنگهای خود را در نیزارها و پشت مساکن در آبادی دارا (داراآباد) مخفی کرده بودند تا در سر فرصت بتوانند از آن استفاده کنند همچنین در همان ایام خیوه‌ای‌ها چهار نفر را که از عطاها و ایگدرها بودند و برای سرکشی مادیان‌ها رفته بودند، در نزدیکی چشمه آرتق (آرتق چشمه‌سی) غافلگیر نموده سه نفر آنان را خفه می‌کنند ولی یکی موفق به فرار می‌شود. وقتی‌که این خبر به گوش عطاها که مرجان خان در رأس آن‌ها بود می‌رسد بی‌اندازه اندوهگین و خشمگین می‌شوند.

از طرفی دیگر نایب صادق خان و نایب حسنخان و پدرم کردی ملا بفکر پایان دادن به یاغیگری خیوه‌ای‌ها می‌افتند. نایب صادق خان وانمود کرد که از نقشه خیوه‌ای‌ها بی‌خبر است و به همین جهت تمام آنان را به چاقربش قارداش دعوت کرد.آنان که از نقشه ما بی‌خبر بودند، این دعوت را پذیرا شدند و بمحض اینکه آنان رسیدند ایشان را دستگیر نمودیم، بعد از دستگیری آنان اطلاع یافتیم که تفنگ‌های خود را در نیزارها و پشت مساکن آبادی داراوا (داراآباد) مخفی کرده‌اند. پدرم با افراد خود که سی نفر بودیم به کاوش آن تفنگ‌های پنهان شده پرداختیم و آن‌ها را یافته به نایب صادق خان تحویل دادیم و بدین‌ترتیب به آن مسئله خاتمه داده شد.»

منابع

  • بلندا و جایگاه

خاطرات شما از سفر به چقربش قارداش نگارش خاطره

خاطره خود را برای دیگران بنویسید تا اگر کسی دوست داشت به این روستای سفر کند.
برای نوشتن خاطره ابتدا ثبت نام کنید.